زینب: مریم احساس می کنم لاغر شدی
مینا: احساس میکنی؟
مریم :20 کیلو لاغر کردم
زینب: اوه، جدا؟
مریم: 
................................
شیدا : کاش ما آدما هم مثل ماشین ها پلاک داشتیم.............
عاطفه : من عروسیمو قاطی میگیرم تا زینب نتونه برقصه.......
خاله شیرین خطاب به زینب : الحق که مهندسی کامپیوتر برازندته.........
……..
عاطفه خطاب به شیدا : 18 شهریور چه روزیه؟
شیدا: فردای تولد سپیده
عاطفه :شیدا 18 شهریور چه روزیه؟
شیدا: دیروزه تولده نرگس
عاطفه :شیداااااااااا 18 شهریور چه روزیه؟؟
زینب : دیروزه شهادت آیت الله طالقانی ......
......................
زینب: محمد مهدی ،الان تو در چه سطحی از زبان هستی؟
محمد مهدی: حرفه ای....
زینب: یکم بیشتر مطالعه کن....
محمد مهدی: آخه من که چراغ مطالعه ندارم....
..................
الهام : استاد یه دقیقه بکش کنار اونو بنویسیم.......
سمانه: بچه ها زنگ بزنید آوای انتظار منو گوش بدین........
..........
هانیه: داداش مهدی من چطوره؟
زینب: داداش مهدی من چطوره؟
هانیه :إ دو تامونم داداش محمد مهدی داریم....
.........
خانم طالقانی: زینب ، زینب کجا بودی ی ی ی؟؟؟ کجا بودی؟ چرا انقدر غیبت داشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
زینب: دعوت نمی شدم.....
خانم طالقانی :همش به یادت بودم..... گفتم خدایا زینب همیشه بود یعنی چرا دیگه نمیاد، جایی بهتر از اینجا رو پیدا کرده؟؟ خدایا هر جا هست خودت نگهدارش باش و ....
زینب : دقیقا کی؟ دیشب گفتین؟
خانم طالقانی: نه تمام این شب ها به یادت بودم......
زینب: جدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وای خانم طالقانی قربونتون برم......مرسی ی ی ی 
.......
نظرات شما عزیزان: